سختي ها را با باور مثبت آسان كنيد!
هر موقعيت ناخوشايندي، توسط انسان، ارزيابي مي گردد. اين ارزيابي ها تأثير مستقيمي بر فشار روانيِ حاصل از موقعيت دارد. اگر موقعيت ناخوشايند را مثبتْ ارزيابي كنيم و يا داراي بار مثبت بدانيم، قابل تحمل خواهد بود و اگر منفي ارزيابي كنيم، از كنترل ما خارج و غيرقابل تحمل مي گردد. درحقيقت، ما آن گونه كه حوادث را تفسير مي كنيم، به آنها واكنش نشان مي دهيم.
به بيان ديگر، حوادث، تعيين كننده نيستند؛ تفسير ما از موقعيت ناخوشايند است كه در كاهش يا افزايش تنيدگي و فشار رواني، تعيين كننده است. بنابراين، ما به وسيله ي تفسيرهايمان مي توانيم موقعيت هاي ناخوشايند را كنترل و مديريت كنيم. كنترل موقعيت ها در دست كسي است كه كنترل تفسيرها و ارزيابي هاي خود را در دست داشته باشد. به همين جهت، در متون ديني، تأكيد زيادي بر تفسير و ارزيابي صحيح از موقعيت ها شده است.
نكته ي مهم در ديدگاه دين، هماهنگي تفسيرها با واقعيت هاست. دين، تفسير خيالي و غيرواقعي را نمي پسندد؛ هرچند در ظاهر، كاهنده ي فشارهاي رواني باشد. واقعيتگرايي در اين بعد نيز در آموزه هاي دين مشاهده مي شود. متون ديني با بيان واقعيت ها، سعي دارند ارزيابي ها و تفسيرهاي ما را واقعي سازند تا تأثيري پايدار داشته باشند. در اين زمينه به چند نمونه اشاره مي كنيم:
مرگ، نيستي يا پل بهشت؟
در روز عاشورا، امام حسين عليه السلام و ياران نزديك ايشان از سخت شدن كار و شدت يافتن نبرد، نه تنها هيچ هراسي به دل راه نمي دادند، بلكه چهره شان گشاده تر و بانشاط تر مي شد؛ اما گروه ديگري نيز در سپاه ايشان بودند كه با شدت يافتن جنگ و نزديك شدن زمان كشته شدن، هراسان تر مي شدند و به يكديگر مي گفتند:«ببينيد اين مرد (امام حسين عليه السلام) باكي از مرگ ندارد». اين جمله، نشان مي دهد كه آنچه آنان را تحت فشار قرار داده بود، مرگ و كشته شدن بود و آنچه مرگ را براي آنان به يك عامل فشار رواني تبديل كرده بود، تفسير نادرست از آن بود؛ اما امام حسين عليه السلام با ارائه تفسير واقعي از مرگ، آنان را نيز مقاوم و بردبار ساخت و از فشارهاي رواني، آزاد كرد. آن حضرت به آنان فرمود:بردبار باشيد- اي بزرگ زادگان- كه مرگ، چيزي نيست جز پلي كه شما را از ناراحتي و سختي، به باغ هاي پهناور و نعمت هاي هميشگي منتقل مي سازد. پس كدام يك از شما دوست ندارد كه از زندان، به قصر منتقل شود؟! در حالي كه مرگ براي دشمنان شما چيزي نيست مگر همانند كسي كه از قصر، به زندان و شكنجه، منتقل مي شود (1).
از لا به لاي اين كلام نيز، هم ناخرسندي آنان به دست مي آيد و هم نابردباري آنان كه ريشه در تفسير نادرست از مرگ دارد. امام حسين عليه السلام با درك اين مطلب، نگرش آنان به مرگ و ارزيابي آنان از كشته شدن را تصحيح كردند و بدين وسيله، آنان نيز دليرانه جنگيدند و به شهادت رسيدند.مصيبت، زشت يا زيبا؟
حضرت زينب عليها السلام نه تسليم دشمن شد و نه تسليم بلاها؛ بلكه دشمن و بلاها را به تسليم و خضوع در برابر خويش واداشت. يكي از رازهاي اين ايستادگي و بالندگي، ارزيابي درست و صحيح از موقعيت بود. وقتي يزيد به حضرت زينب عليها السلام گفت:«كاري را كه خدا با برادرت كرد، چگونه ديدي؟». حضرت در پاسخ وي فرمود:چيزي جز زيبايي نديدم (2).
بدون شك، درواقع امر، هيچ حادثه اي براي اهل ايمان، تلخ و نازيبا نيست؛ اما اين براي كاهش تنيدگي و افزايش بردباري، كافي نيست. آنچه بايد به اين واقعيتْ اضافه شود تا شما را زينب وار، مقاوم سازد،«توجه»به اين واقعيت، و «باور» به آن است.براي شمايي كه اهل ايمانيد، هيچ حادثه ي به ظاهر تلخي، نازيبا نيست؛ همان گونه كه براي اهل كفر، هيچ موقعيت به ظاهر شيريني، زيبا و مفيد نيست. آنچه شما نياز داريد اين است كه به اين واقعيت، باور پيدا كنيد. آن گاه خواهيد ديد كه چگونه مقاوم و بردبار مي شويد.
ما امانتداريم يا مالك؟!
انسان به آنچه دارد، هم احساس تعلق پيدا مي كند و هم نسبت به آنها دلبسته مي شود. آنچه مصيبت فقدان (مال و عزيزان)را ناخوشايند مي سازد، احساس تعلق انسان، نسبت به موضوع فقدان است. بي تابي كردن و شكايت نمودن هنگام فقدان، به اين دليل است كه تصور مي شود قدرتِ قاهري، چيزهايي را كه ما «مالك»آن بوده ايم، تصاحب كرده و يا نابود كرده است.بسياري از كساني كه در مصيبت هاي فقدان، بي تاب مي شوند و از خدا شكايت مي كنند، چنين مي پندارند كه خداوند، به زور، آنچه را مال آنان و حق مسلم آنان بوده، از دستشان خارج كرده است؛ كاري كه نبايد انجام مي داده است. اما آيا واقعيت همين است كه ما تصور كرده ايم؟ آيا آنچه از آنِ ما بوده، از ما گرفته اند و يا آنچه را به عنوان امانتْ نزد ما بوده است، پس گرفته اند؟
همه ي سخن، اين جاست:«مال»بوده يا «امانت»؟ «گرفته اند» يا «پس گرفته اند»؟ واقعيت، اين است كه آنچه در زمين و آسمان است، همه از آنِ خداوند متعال است و آنچه در دست ماست، امانتي از جانب خداوند متعال است. به قول شاعر:
در حقيقت، مالك اصلي خداست*** اين امانت، بهر روزي نزد ماست
امام صادق عليه السلام در اين باره مي فرمايد:
اموال، از آنِ خداست و آنها را نزد آفريدگان خويش، امانت نهاده است (3).
جمله ي«اين، مالِ من است»، شايع ترين كلامي است كه ما درباره ي آنچه در اختيار داريم، به كار مي بريم و اين، ناشي از همان تصوري است كه نسبت به اموال دنيا داريم. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله درباره ي اين پديده مي فرمايد:آدمي مي گويد: ملك من ملك من، و مال من مال من. اي بينوا! كجا بودي زماني كه ملك بود و تو نبودي؟ آيا مالِ تو جز همان مقداري است كه مي خوري و از بين مي بري يا مي پوشي و كهنه مي كني يا صدقه مي دهي و[ براي آخرتت] باقي مي گذاري؟ كه به خاطر آن، يا مشمول رحمت مي شوي و يا كيفر مي بيني؟ پس بينديش كه مال ديگري را بيشتر از مال خودت دوست نداشته باشي! (4)
بنابراين، آنچه مصرف نشده، اگر از دست برود، مال ما نيست. در حقيقت آنچه مال ما است، گرفتني نيست و آنچه گرفته مي شود، مال ما نيست.اگر بدانيم مالك نيستيم، بلكه امانتداريم و در اصل، گيرنده ي مال، صاحب آن است نه سارق و غاصب، در اين صورت، نسبت به از دست رفتن مال، متأثّر و اندوهگين نمي شويم.
كسي لباس گران قيمت امام جواد عليه السلام را براي ايشان مي بُرد. در ميان راه، لباس را دزديدند. فرد، نامه اي به حضرت نوشت و جريان را بازگو كرد. امام جواد عليه السلام در پاسخ وي، به خط مبارك خودشان نوشتند:
همانا جان ها و اموال ما از هديه هاي گواراي الهي و امانت هاي به وديعه گذاشته ي اوست. ما را از آن، در موقعيت سرور و غبطه آوري بهره مند مي گرداند و آنچه را مي گيرد، با اجر و پاداش مي گيرد (5).
پس از بيان اين واقعيت، حضرت به واكنش ما نسبت به فقدان مال پرداخته، مي فرمايد:پس كسي كه بي تابي اش بر بردباري اش چيره شود، اجر او ساقط مي گردد و ما از اين، به خدا پناه مي بريم (6).
نكته ي مهم ديگري كه در كلام حضرت مي توان يافت. اين است كه امانتدار بودن انسان، فقط نسبت به مال مصطلح نيست، هر آنچه مربوط به انسان است، در اين دايره قرار مي گيرد، چه مال باشد، چه جان باشد و چه فرزند و عيال باشد. كساني كه فرزندي را هم از دست مي دهند، در حقيقت، امانت خدا را پس داده اند.كسي از اصحاب پيامبرخدا صلي الله عليه و آله فرزند خود را از دست داد و بسيار بي تاب شد. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله نامه ي تسليتي براي وي فرستادند كه در بخشي از آن آمده است:
پس به من، خبر بي تابي تو در موضوع فرزندت كه خداوند[ به مرگ او] حكم كرده، رسيده است. همانا فرزند تو از هديه هاي گواراي خدا و از عاريه هاي به وديعه گذاشته ي او نزد تو بود. خداوند، تا مدتي تو را از آن، بهره مند ساخت و در وقتي كه مشخص شده بود، او را ستاند. پس ما از خداييم و به سوي خدا بازمي گرديم. (7)
در حقيقت، پيامبرخدا صلي الله عليه و آله با اشاره به امانت بودن فرزند، وي را آرام ساخت و تسكين بخشيد. نكته ي مهم ديگري كه در اين حديث وجود دارد، به كار بردن جمله ي «إنا لله و إنا إليه راجعون»، هنگام ورود مصيبت است. پايه ي شناختي اين جمله، همان«از خدا بودن»انسان است و اين كه او مالك هيچ چيز حتي خودش نيست.وقتي اشعث بن قيس، برادر خود را از دست داد، امام علي عليه السلام اين مصيبت را به وي تسليت گفت. اشعث در جواب، جمله ي «إنا لله و إنا اليه راجعون»را بر زبان جاري ساخت. در اين هنگام، حضرت به وي فرمود:«آيا مي داني تأويل اين كلام چيست؟». اشعث گفت:«نه، تو اوج و منتهاي دانشي». حضرت فرمود:
اين كه مي گويي:ما از خداييم، اقرار به مالكيت و پادشاهي خداوند است و اين كه مي گويي: ما به سوي او بازمي گرديم، اقرار تو به فاني شدنت است. (8)
كسي كه اقرار به مالكيت خدا و نابودي غير او داشته باشد، نسبت به فقدان، مقاوم و بردبار خواهد بود؛ چون نه خود را مالك مي دانسته و نه وجودش را دائمي و پايدار مي شمرده است. بنابراين امانت بودن مال، انسان را در برابر ناملايمات، مصونيت مي بخشد.پينوشتها:
1. بحارالانوار،ج44، ص 297؛ معاني الاخبار، ص 288.
2. بحارالانوار، ج45، ص 115.
3. اعلام الدين، ص 269؛ بحارالانوار، ج103، ص16، ح74؛ ر. ك:تفسير العياشي، ج2، ص13، ح23.
4. مصباح الشريعه، ص82؛ بحارالانوار، ج71، ص 356، ح17.
5. تحف العقول، ص456؛ بحارالانوار، ج50، ص 103.
6. همان جا.
7. تحف العقول، ص59؛ بحارالانوار، ج77، ص 164.
8. الكافي، ج3، ص 261؛ تحف العقول، ص209؛ بحارالانوار، ج42، ص 159؛ ر. ك: ميزان الحكمه، ج7، ص 3184«معني الاسترجاع».
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}